عـاشقان را سر شوریده به پیکر
عجب است
دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است
تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در
خاک
سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است
عـاشقان را سر شوریده به پیکر
عجب است
دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است
تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در
خاک
سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
بحر آرام دگرباره خروشان شده است
ساحل خفته پر از لؤلؤ و مرجان شده است